عکاس تازه کار

شیر و خروشید قدیمترین نمادهای ایران است

عکاس تازه کار

شیر و خروشید قدیمترین نمادهای ایران است

آقازاده ها دانشگاه هم صادر می کنند

چند پهلو حرف زدن هم که مرام خیلی از سیاسون ماست.

حالا جناب مستطاب علی اکبر خان میزان المصلحت که القصه ید طولایی در پیچ و تاب داشتی و هر که را خواستی به طرفه ای چنان در پیچ گرفتار آوردی که وی همی ندانستی با او بودی یا بر او  و همگان بر این وضعیت معترف بودندی که بر دوستی شیخ مصلحت اعتبار نباید و در دشمنی اش خلل نشاید به میدان آمدی و سخن گفتی و از سردارانت دفاع همی جانانه کردی تو گویی چه شده است. 

نیکتر اینکه ایشان از سرداری خویش سخن نگفتی و سازندگی را به میان نیاوردی و بزرگتر از دفاعش نخواندی و هوش آقازاده مهدی را که از کودکی اش سرشناس بودی و  آنچنان ایران شناختی که نفتش از همه با ارزش تر و درخور تر که بر او تسلط داشتی و گاه هم آزادانه و از سر تعهد اسلامی به دانشگاهی سرک کشیدی و قبول زحمت فرمودی را موجب در این سرداری ها و شمرده نکردی. 

مهدی جان بابا که اینک مارکوپولویی شده است و از بس این دانشگاهش معتبر بودی و علم ساختی و پرداختی که خود را مامور کردی به ممالک راقیه رفتی تا که دانشگاه را نیز چونان نفت و پسته و پشم بدانجاها صادر کردندی تا به پول آن بتوانستی محمود را که از طلعت نیکش ماه بخت در پاستور حلول کردی به زیر آوری و ارتشیان رنگین پوش را بر همه جا سُر بدادی و ملت را از گوجه خوردن که گران است و مسکن گزیدن که غیر ممکن رهانیدی و به فرموده ماموریت را محمل اقامت ساختی و ماندی تا که دکتری ات را از دانشگاه خارجه بگرفتی که این دانشگاه خودمان جایش کم بودی و تو راضی به آن نبودی بر استاد خود رییس شوی از ین رو شد که در همان خارجه بنشستی به درس خواندن و طیاره سواری؛ لیک پرتر از انکه تو پنداری واضح است این دومی بیشتر به کار آمدی و همین روزها باشد که هوش مهدی جان سبب شود از بس که در کنار دست خلبانان بنشستی و از این کشور به دیگر کشور و شرق عالم به غرب عالم برفتی گواهینامه طیاره را در جیب بگذاشتی و این نه برای آن باشد که کسان طیاره داشتندی و تو بخواستی که آن طیاره به دست غریبه نباشد تا مباد که تروریست بر آن نشیند و بر جاهای دیگر کوبیده نشود. که کوبیده بسیار به مذاق حاج حسین خان رییس السیاحه خوش باشد و هر که را بخواستی اکرام کردی به او کوبیده همی تعارف آوردی قدری بیش از یک ذرع. 

تمامت قصه اینکه مورخان و مشرق شناسان عهد باستان در نوشته هایشان همگی گفته اند که در عصری دور در ایران کسی ظهرو خواهد کرد قدش از محمود بلند تر و وزنش از دو محمود بیشتر . او برکیسه های پول نشستی و به هر که هرچه از مدرک و کار و پول خواستی هبه کرده بی نیازش کردی تا اینکه داروغه درپی او افتادی و اینگونه شد که اوی ترک میهن کردو به سوی دیار فرنگ رهسپار شد؛ لختی بماند و همسر و فرزندانش را بگفت این بار دیگر توبمیری ای شنیده ام که گمان نمی رود بشود با زور رسانه ها و سیاست پدر از پسش برآمد؛ پس جوان با استعدادتر از بوعلی سینا همسرش را همی بگفت پیش من آی که خیابانهای لندن توراهمی خوشتر از تهران باشد و دیگر اینجا به چادر حاجتی نخواهد بود ترا که .....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد