وقتی نوجوان بودم همیشه از کارمند شدن بیزار بودم. اما بالاخره بعد از عمری کار رسانه ای و به قول اصحاب لیبرال دموکراسی کار ژورنالیستی کارمند ..... یکی از دوایر دولتی شدم.
به استحضار دوستان و رویت کنندگان محترم می رساند رییس ما در اداره واقعا آدم با شعوری است.
همین که دید من اندک علاقه ایی به اینترنت و کار رسانه ای دارم یوزر پسورد اینترنش را به ما داد.
ماهم کلی ذوق از خودمان ترکاندیم.
در اولین گام یک وبلاگ خیلی خیلی باحال ایجاد کردیم و باقی قضایا.....
اما متاسفاه علی الظاهر دنیا بی مرام تاب دیدن خوشی ما را ندارد و همان یکی دو هفته اول ناگهان ظرفیت دسترسی به اینترنت رییس محترم تمام شد و ما ماندیم و یک سینه سخن ......
در خانه هم که همه قسم وسیله داریم جز یک دستگاه رایانه.
حالا به همراه زوجه محترمه تصمیم راسخ داریم پس از وصول اولین حقوق که احتمالا مربوط به چهار ماه پیش باشد یک دستگاه رایانه قسطی مبایعت فرماییم.
سلام مرسی هر چند که من نه زنم نه مادر شما هم به خانومتون تبریک بگید
ان شاء الله که زودتر مبایعت میفرمایید
تو غلط می کنی مبایعت می کنی ..... طلب من را بیار بده
به بابی (ممدحسین)سلام برسون- دمش گرم